کد کالا | 3364
فروشگاه | کهکشان دانش
وضعیت کالا | نو
(هر جلد) | ۲۸۰,۰۰۰ ریال | ۲۵۲,۰۰۰ ریال
مارک ماچنیک (Marc Muchnick) با توجه به اینکه تکنولوژی تفکر و روانشناسی موفقیت فردی هر روزه ابعاد جدیدی پیدا میکند و دیگر نمیتوان با افکار قدیمی در دنیای اینترنتی و مجازی گونهی امروز به موفقیت کاری یا مالی یا خانوادگی دست یافت در کتاب حسرت بس است (No more regrets) به این هدف که هر انسانی روزی ارزشهای واقعی خود را بشناسد، متناسب با توانمندیها و استعدادش کار دلخواه خود را پیدا کند یا کار موردعلاقهی خودش را بسازد و از یک زندگی آرام و لذتبخش بهرهمند گردد، پرداخته است.
امروزه سرعت پیشرفت تکنولوژی و همهگیر شدن آن در ایران و جهان، آنچنان برقآسا شده است که برخی مشاغل و صنایع، روزبهروز در ورطهی نابودی بیشتر قرار میگیرند و در عوض به تدریج برخی صنایع و مهارتهای جدید پا به عرصهی وجود میگذارند و خواهان فراوان پیدا میکنند، در حالی که قبلاً حتی اسمی هم از آنها نبوده است.
ماچنیک معتقد است زندگی موفق و داشتن کسبوکاری موفق و پولساز، حق همه و در توان همه است؛ و این نمیشود مگر با آموزشهای مناسب و کتابهای درست و به روز و نه صرفاً وعده و وعید و صحبت از قانون جذب و رؤیابافی و...! بدون اینکه در عمل حرکتی صورت بگیرد.
نویسنده قصد دارد در این مجموعه، با روشی علمی و کاربردی، این موارد را آموزش دهد تا بتوانید جلوی سوء استفاده برخی افراد فریبکار که با عناوین فریبنده و با ارائه اسناد و مدارک پوچ و توخالی و با وعدههای درآمد آنچنانی با گرفتن مبالغ سنگین اقدام به تشکیل و اجرای برخی کلاسها و دورههای موفقیت یا کسب درآمد و نظایر آنها بهصورت حضوری یا اینترنتی میکنند را بگیرد.
در بخشی از متن کتاب حسرت بس است میخوانیم:
چندی پیش یکی از دوستان خوبم را از دست دادم. تازه دههی چهارم زندگیاش را شروع کرده بود که خانواده و بسیاری از دوستان مهربانش را تنها گذاشت. گری سالها با سرطان جنگید و در این مدت فهمیدم که او مبارزی واقعی است. اولینبار که پزشکان بیماریاش را تشخیص دادند، به او گفتند فقط چند ماه زنده میماند. اما، گری نمیخواست تسلیم شود و همهی فکر و ذکرش این شد که سخت کار کند، به سفر برود و از همه مهمتر اینکه در حین رژیمهای طاقتفرسای شیمی درمانی، وقت بیشتری را با بچههایش بگذراند. گری تمام و کمال از زندگی لذت برد و یک نمونهی درخشان از کسانی بود که عمر را مغتنم میشمارند و در لحظه، زندگی میکنند.
گری شش ماه قبل از مرگش به دیدنم آمد. در یک روز زیبا و لذتبخش تابستانی در حیاط پشتی نشستیم و از گذشتهها یاد کردیم. اما، وقتی از گری پرسیدم چه احساسی دارد، دوست نداشت در این باره حرفی بزند. در عوض، سؤالهای زیادی از من پرسید. از اینکه خانوادهام برای تعطیلات چه برنامهای دارند، اوضاع کارم چهطور است و برای آینده چه رؤیاهایی دارم. سپس از من پرسید بزرگترین حسرت زندگیام چه بوده است؟
تکرار کردم: «بزرگترین حسرت زندگیام؟»
توضیح داد: «بله، اگر در زندگیات کاری بود که میتوانستی برگردی و آنرا طور دیگری انجام بدهی، چه کاری بود؟»
جواب دادم: «وقت بیشتری میخواهم که دربارهاش فکر کنم. اما، حالا که خودت مطرح کردی، بزرگترین حسرت زندگی خودت چی است؟»
اقتصاد، مدیریت، کسب و کارآفرینی
حسرت | آیندهنگری | امید | موفقیت