پژوهش ها نشان می دهد که بخشایش، از خشم که یکی از عوامل عمده در ایجاد ناشادی است، پیشگیری می کند و اگر به موقع و به طور صحیح انجام شود باعث حل شدن احساساتی چون درد، سوگ، شرم و نفرت می شود.

پرسش های بی پاسخ درباره ی شادی مهم ترین سؤالی که درباره ی شادی مطرح است، این است که چگونه می توان در درازمدت شادی را در افراد افزایش داد؟ این سؤال درحقیقت بر اهمیت برنامه های مداخله ای تأکید دارد. متأسفانه تعداد برنامه های مداخله ای که در این زمینه طراحی شده است اندک، و نیز برنامه هایی که تاکنون به مرحله ی اجرا گذاشته شده است، از نظر اعتبار و کارامدی به درستی در بوته ی آزمایش قرار نگرفته است.

شلدون و همکاران (2003) به غیر از مطرح کردن شاخص های شادی چون شادی موقعیتی و شادی ناشی از فعالیت که ذکر آن گذشت، به ارائه ی چالش ها در طراحی برنامه های مداخله ای پرداخته اند و ما در این جا به بررسی برخی از این چالش ها می پردازیم و معتقدیم پژوهش ها در آینده باید حتماً به این نکات مهم توجه کنند.

نخستین سؤال مربوط به انتخاب فعالیت مناسب برای افزایش شادی در فرد می شود. مسلماً یک فعالیت شادی زا باعث افزایش شادی در همه ی افراد نخواهد شد.

تفاوت های فردی هم چون توانمندی ها، سلیقه ها، ارزش ها، و علایق مختلف باعث می شود تا افراد مختلف از فعالیت ها استفاده و منفعت یکسان نبرند. برخی محققان ادعا کرده اند که اثربخشیِ مثبتِ ناشی از دست یابی به هدفِ به زیستی، به تناسب بین فرد و هدف بستگی دارد (داینر و همکاران، 1999، شلدون و همکاران، 2003).

دومین زمینه که نیاز به بررسی بیش تر دارد نقش تلاش در ایجاد و حفظ شادی است. فرض بر این است که در انجام هر فعالیتی تلاش از دو طریق حایز اهمیت است، نخست تلاشی که فرد برای شروع کردن فعالیت به آن نیازمند است و دوم تلاشی که برای تدوام و حفظ فعالیت لازم است.
تلاش از نوع اول اشاره به غلبه کردن بر سکون و بی حرکتی اولیه دارد. فرد باید وقت انجام فعالیت را تنظیم و مکان و نحوه ی انجام آن را مشخص کند، برای مثال ممکن است فعالیت بدنی روزانه منافع زیادی در پی داشته باشد، به این شرط که فرد بتواند موانع موجود را برای آغاز کردن فعالیت از میان بردارد. خود نظم دهی یکی از راه کارهایی است که در این مورد کلیدی محسوب می شود و فرد باید بیاموزد که به داشتن انضباط و انگیزش نیاز دارد. (شهیدی و همکاران، 2004).

این انگیزش های درونی مانند عضلات بدن عمل می کنند و ظرفیت محدودی در هر واحد زمانی از خود نشان می دهند، پس باید از آن ها به طور استراتژیک استفاده کرد تا خستگی مفرط به وجود نیاید (شلدون و همکاران 2003).

بدیهی است که آغاز کردن برخی فعالیت ها آسان تر و در عین حال جذاب تر از دیگر فعالیت هاست، درنتیجه فعالیت مورد نظر می تواند با تکیه بر علاقه و حتی خصوصیات شخصی فرد تعیین شود، برای مثال تمرین بدنی در یک باشگاه ورزشی ممکن است با توجه به علاقه ی فرد تبدیل به گردش در طبیعت شود؛ به عبارت دیگر در انتخاب فعالیت مورد نظر جذابیت درونی فعالیت نه تنها به فرد کمک می کند تا فعالیت را بهتر آغاز کند، بلکه در استمرار و حفظ فعالیت در درازمدت نیز نقش مهمی ایفا می کند. اگر فعالیت خسته کننده باشد، فرد به آن عادت می کند و فعالیت، اثربخشی خود را از دست می دهد.

پس این که به فرد آموزش داده شود تا بتواند با استفاده از خلاقیت در روزمرگی تنوع ایجاد کند، اهمیت زیادی دارد. هم چنین فراوانی انجام فعالیت مهم است، اگر فرد فعالیت شادی زا را به اندازه ی کافی انجام ندهد یا بیش از حد و در زمان های نامناسب انجام دهد، از اثربخشی آن فعالیت کاسته خواهد شد. آن چه در این مقوله باید برآن تأکید داشت این است که فعالیتی شادی نسبتاً پایدار در پی دارد که لذت بخش باشد. نکته ی دیگر این که در برنامه های ایجاد شادی، نقش مهم حمایت اجتماعی نباید فراموش شود.

اولاً حمایت اجتماعی به خودی خود با شادی هم بستگی بالایی دارد (سلیگمن، 2002).

ثانیاً وجود یک همراه یا همدم در زندگی فرد در سازگاری فرد با تغییرات و گذشتن از دوره های مصیبت بار و دشوار، مؤثر است (کار، 2004).

فرض بر این است که فعالیت های ارادی که در بالا به آن اشاره شد اگر در گروه یا همراه دوستان و خانواده انجام گیرد، اثربخشی بیش تری در مقایسه با فعالیت های انفرادی خواهد داشت.

بسیاری از محققان بحث کرده اند که اگر فعالیت ها و رفتارهای شادی بخش مثل خوش بین بودن نسبت به آینده، گذاشتن وقت برای چیزهای ارزشمند و تعقیب اهداف معنوی در زندگی واقعاً در پایداری و استمرار شای اثربخش است، بهتر است که این رفتارها و فعالیت ها به صورت عادت و بخشی از زندگی روزمره ی فرد به مرحله ی اجرا گذشته شود (شلدون و همکاران، 2003).

در نگاه نخست، صحبت از عادت متناقض به نظر می رسد. آیا فرد با عادت کردن به انجام فعالیتی آن فعالیت را از حالت ارادی به حالتی ناخودآگاه یا دست کم خودکار تبدیل نمی کند؟ و آیا این عمل،‌ خود به عنوان ناپایدار کردن احساسِ‌ ناشی از شادی و به زیستی نیست؟ در این جا برای پاسخ به این سؤال باید بین دو نوع عادت تفاوت قایل شویم. نخست عادتی که باعث می شود انسان به طور مستمر یک فعالیت مثبت و سودمند را آغاز کند و دوم عادتی که موجب به کاربستن راه کارهای یکسان برای انجام همان فعالیت در زمان های مختلف می شود.

عادت از نوع اول، احتمالاً از سود و منفعت بیش تری برخوردار است زیرا باعث می شود انسان به طور مستمر و مکرر موانع موجود برای شروع فعالیت را از میان بردارد. برای مثال فرد ممکن است کمک به سازمان های خیریه را به عنوان بخشی از زندگی روزمره و به عنوان یک عادت انجام دهد و استفاده ی زیادی از این کار عایدش شود و برعکس عادت از نوع دوم احتمالاً مشکل زا خواهد بود، زیرا ممکن است منجر به بی حوصلگی و خستگی شود و نهایتاً سازگاری را در پی داشته باشد و احساس مثبت ناشی از فعالیت کاهش یابد و از بین برود. در این جا فرد باید بیاموزد تا آگاهانه و به طور ارادی در زمان بندی و نوع فعالیت تنوع ایجاد کند.

مسئله ی مهم دیگری که نیاز به بررسی و تأمل بیش تر دارد، نقش فرهنگ در شادی و شادی زیستن است. شادی و دست یابی به شادی پایدار به عنوان شعار فرهنگ جهان غرب مطرح است. مجلات علمی نوظهور که صرفاً به بررسی شادی می پردازند، استفاده ی گسترده از اینترنت، برگزاری کارگاه ها و همایش های علمی و چاپ ده ها کتاب با موضوع شادی خود مؤید این موضوع است. سؤال این جاست که با توجه به تفاوت های فرهنگی نحوه ی برداشت و برخورد جوامع گوناگون با مقوله ی شادی چگونه است؟

ممکن است در برخی فرهنگ ها، جامعه فعالانه با شادی و دست یابی به آن توسط فرد، مخالفت کند یا دست کم در برابر تلاش های انفرادی موانعی به وجود آورد. از طرف دیگر در فرهنگ های جمع گرا، رویکرد باید متفاوت باشد و احتمالاً بر فعالیت هایی تأکید شود که فرد به جای تلاش برای کسب لذایذ شخصی در خدمت به دیگران کوشا باشد. در یک جا، موانع در مقابل فرد قرار می گیرد و در جای دیگر شادی یعنی خدمت به دیگران. سؤالاتی از این دست که در بالا آمده است به بررسی جدی در پژوهش های آتی -که درباره ی شادی انجام خواهد شد نیاز دارد.


یک مدل منطقی از شادی پایدار

آیا افزایش شادی در انسان به طور پایدار امکان پذیر است؟ شاید یک پاسخ صادقانه این باشد که ما نمی دانیم!‌ با وجود این، مدلی که روان شناسی مثبت نگر از شادی ارائه داده است، منطقی و منسجم به نظر می رسد.

این فرضیه که بین شادیِ به وجود آمده در نتیجه ی قرار گرفتنِ فرد در موقعیت های خاص، و شادیِ شکل گرفته به دلیل فعالیت های هدفمند فرد تمایز قایل می شود، نشان می دهد چگونه ممکن است انسان سطح شادی خود را از نقطه ی از پیش تعیین شده ی ژنتیکی افزایش دهد.
نظریه ی شادی پایدار که توسط شلدون و همکارانش ارائه شد، سه عامل مهم در تأثیرگذاری بر سطح شادی فرد را بر می شمارد.

نخست نقطه ی از پیش تعیین شده شادی است که یک عامل وراثتی محسوب می شود و کم و بیش ثابت است و نشان دهنده ی میزان شادی است که در زمانی که مقدار عوامل تعیین کننده دیگر صفر باشد، فرد آن را تجربه می کند.

دوم، عوامل موقعیتی یا زمینه ای که عمدتاً شامل رویدادهای زندگی و پیشامدهای کوچک و بزرگ در طول عمر می شود.

سوم، فعالیت هایی که فرد آگاهانه و با نیت هدفمند و جهت دار انجام می دهد که به عنوان مثال در بالا به برخی از آن ها اشاره شد. درباره ی ریشه ی ژنتیکی شادی بسیاری از محققان معتقدند که شادی یک «نقطه ی» از پیش تعیین شده نیست، بلکه یک «طیف» از پیش تعیین شده است و در این باره شادی را با بهره ی هوشی (IQ) مقایسه می کنند (کار2004).

هر چند طیف یا گستره ی هوش بهر انسان احتمالاً در زمان تولد و به طور ارثی تعیین می شود (معمولاً نمره ی هوش بهر بین 85 و 115 است)، ولی این که فرد دقیقاً در چه نقطه ای از این طیف قرار خواهد گرفت به عوامل محیطی بستگی دارد.

در محیطی که از نظر تربیتی غنی است، کودک می تواند به هوش بهری نزدیک به حداکثر ظرفیت از پیش تعیین شده دست یابد، در حالی که در یک محیط ناامن و نابهنجار، هوش بهر کودک به سمت حداقل ظرفیت ارثی نزدیک خواهد شد. با این حال شادی برخلاف هوش بهر، ریشه در رشد و تکامل شناختی ندارد.

توانایی های شناختی اکتسابی جز به دلیل بیماری یا افزایش سن از بین نمی رود. در حالی که شادی، احتمالاً بی ثبات تر از هوش بهر است، به طوری که سطوح خیلی بالاتر از نقطه ی تعیین شده، چندان پایدار باقی نمی ماند. پژوهشگران برای این که نشان دهند چگونه ممکن است شادی در درازمدت در افراد باقی بماند از تمایز مهم بین «موقعیت های» زندگی و «فعالیت های» آن استفاده می کنند.

براساس مدل ارائه شده توسط شلدون و همکاران، تغییرات مثبت در ارتباط با شادی در دو حالت قابل طبقه بندی است. نخست، تغییرات مثبتی که براساس تغییر در موقعیت، وضعیت، و واقعیت های زندگی به وقوع می پیوندد و دوم، تغییرات مثبتی که به دلیل تغییر در فعالیت های ارادی و رفتاری فرد اتفاق می افتد.

«موقعیت ها» با متغیرهای جمعیت شناختی یا دموگرافیک مانند سن، وضعیت تأهل، وضعیت اشتغال و درآمد مرتبط است. هم چنین در تعریف «موقعیت» متغیرهای جغرافیایی و زمینه ای چون محل زندگی، وسایل لذت و سرگرمی و دارایی مادی فرد دخیل است. وجه مشترک تمامی این مثال ها این است که آن ها کم و بیش ثابت اند و بخش نسبتاً تفکیک ناپذیر زندگی فرد محسوب می شوند.

فرض مهم مدل شلدون این است که انسان به سرعت نسبت به تغییرات مثبت موقعیتی، به دلیل خاصیت ثابتی که دارد، از خود سازگاری نشان می دهد.

براساس این دیدگاه، به دست آوردن موفقیت ها یا امکانات و موقعیت ها، ممکن است به طور موقت سطح شادی را در انسان بالا ببرد، ولی شدت این شادی به سرعت یا به تدریج و هم زمان با سازگاری فرد با پایداری و ثبات موقعیت جدید کاهش می یابد. نتیجه ی پژوهش بریکمن، که قبلاً‌به آن اشاره شد، مؤید این نظریه است. در برابر این تغییرات موقعیتی، فعالیت های ارادی قرار دارد.

این فعالیت ها می تواند فعالیت های شناختی مثل به کار بستن دیدگاه های خوش بینانه و نگرش های مثبت به طور مستمر توسط فرد باشد. یا این که فعالیت می تواند رفتاری باشد، مثلاً فرد می تواند مرتب اعمال نیک انجام دهد یا عملاً به پرورش جسم خود و ورزش مشغول شود. هم چنین فعالیت هایی از این دست ممکن است مشخصاً ارادی و هدفمند نیز باشد، به عنوان مثال فرد می تواند دایماً در جست و جو و تلاش برای دست یابی به معنا در زندگی باشد.

وجه مشترک تمامی این فعالیت ها، تلاش و اراده ی انسان برای رسیدن به اهداف یا داشتن تجربه های دلخواه است. به دلیل این که این فعالیت ها با قصد و نیت انجام می شود، طبیعتاً نسبت به سازگاری و عادت، مقاومت بیش تری از خود نشان می دهد؛ به عبارت دیگر انسان با استفاده از قدرت اختیار و تصمیم گیری، این گونه فعالیت ها را انجام می دهد تا از عادت کردن و سازگاری بی چون و چرا پرهیز کند و تنوع و رنگ به زندگی خود بیفزاید.

اضافه براین انجام فعالیت های ارادی یک نوع سیکل مثبت را به وجود می آورد که در آن تلاش و انرژی مصرف شده توسط فرد، باعث به وجود آمدن امکانات بیش تری جهت ارضای موفقیت ها و اهداف می شود. البته این احتمال نیز وجود دارد که انسان فعالیت های ارادی را به گونه ای یکنواخت و بدون خلاقیت و نوآوری انجام دهد که در این صورت فواید فعالیت با گذشت زمان کاهش می یابد و اثربخشی تغییرات موقعیتی از میان می رود.

با این حال فعالیت های ارادی، به دلیل داشتن ماهیتی پویا و متنوع، برای پایدار نگاه داشتن شادی دارای ظرفیت قابل توجهی هستند.

هم چنین این فعالیت ها باعث شکل گیری تجربه های غنی و لذت بخش متعددی می شود.

مرز بین تغییرات ناشی از فعالیت ارادی و موقعیتی غالباً مبهم و غیرشفاف است. برای مثال به وجود آمدن بسیاری از تغییرات مثبت موقعیتی مسلتزم تلاش بی وقفه ی ارادی توسط فرد است و برعکس، به وجود آمدن تغییرات موقعیتی بدون شک باعث شکل گیری امکانات جدید برای انجام فعالیت های متنوع ارادی می شود.


 میزان شادی در انسان چه قدر است؟
برای یافتن پاسخی برای این سؤال پروفسور داینر در دانشگاه مینه سوتا در امریکا، از اواسط دهه ی 1980 میلادی به این طرف، دست به پژوهشی گسترده و در سطح جهانی زده است که طی آن نتایج مطالعات انجام شده درباره ی شادی را در 916 پژوهش در 45 کشور جهان و بر روی بیش از یک میلیون نفر آزمودنی، تجزیه و تحلیل کرده است.

داینر و همکاران (1999)، بر اساس تمام داده های موجود، مقیاسی بین صفر تا ده را به وجود آوردند که در آن صفر به منزله ی حداکثر میزان غم و اندوه و ده به معنی حداکثر میزان شادی، قابل محاسبه بود و عدد پنج در این مقیاس، نشان دهنده ی داشتن حالتی خنثا در فرد محسوب می شد. براساس استنتاج داینر، میانگین شادی که توسط آزدمودنی ها گزارش شد، 6/75 بود.
داینر چنین نتیجه گیری کرد که فرد معمولی بیش تر به سمت شادی گرایش دارد و بیش از حد متوسط شاد است. جالب این جاست که در بین تمام مطالعات انجام شده، کم تر پژوهشی نمره میانگین شادی را زیر پنج نشان می داد و این خصوصیت مثبت به طور کلی در تمام گروه های سنی و نژادی و در میان دو جنس، یکسان بود.

با وجود این، برخی گروه ها در مقایسه با دیگران اظهار ناراحتی می کردند و نمره ی شادی آن ها پایین بود. این گروه ها شامل بزهکارانی که به تازگی زندانی شده بودند، ‌الکی های بستری در بیمارستان، و سیاه پوستانی بود که در افریقای جنوبی و در سایه نظام تبعیض نژادی «آپارتاید» زندگی می کردند. هم چنین بیمارانی که اخیراً ‌درمان را شروع کرده بودند و دانشجویانی که زیر سلطه ی حکومت های زورگو زندگی می کردند، از دیگران ناشادتر بودند. بر اساس پژوهش داینر، سن و جنسیت در تغییرپذیری شادی نقش دارد.

در مقایسه با مردان و افراد مسن تر، زنان و افراد جوان تر شادی یا اندوه خود را با شدت بیش تری گزارش می کنند. در ضمن تغییرات اندک ولی قابل توجهی در جنبه هایی از شادی در طول عمر انسان مشاهده شده است. برای مثال چنین به نظر می رسد که رضایت از زندگی با افزایش سن افزایش می یابد و میزان عواطف مثبت کاهش می یابد؛ هر چند این نوسانات ناچیز، ولی از نظر آماری معنی دار است.

چگونه می توان شادی را اندازه گیری کرد؟

در مطالعاتی که درباره ی شادی انجام شده انواع متنوعی از روش های اندازه گیری استفاده شده است. در بسیاری از نگرش سنجی های گسترده که توسط دولت یا بخش خصوصی در کشورهای مختلف و در سطح ملی انجام شده، معمولاً از یک سؤال واحد برای اندازه گیری شادی استفاده شده است.

این سؤال معمولاً با عناوین زیر مطرح می شود: «شما چه قدر شاد هستید؟» یا «احساس شما درباره ی کل زندگی تان چگونه است؟» یا «تا چه اندازه از زندگی خود رضایت دارید؟» ‌معمولاً از پاسخ دهنده درخواست می شود تا نظر خود را بر اساس یک طیف مشخص نمره گذاری کند.

داینر از یک مقیاس ساده که در سال 1988 میلادی ساخته شده است، یاد می کند که در آن تنها دو سؤال ساده از آزمودنی پرسیده می شود:

1) به طور کلی چه قدر احساس شادی یا ناشادی می کنید؟

که برای این سؤال، نمره ی ده به معنی داشتن احساس وجد و سرور خارق العاده و نمره ی صفر به معنی کاملاً افسرده و غمگین بودن است.

2) به طور متوسط مدت زمانی که شاد یا ناشاد یا خنثا هستید چه قدر است؟ که برای این سؤال از پاسخ دهنده تقاضا می شود زمان را به صورت درصد تخمین بزند. میانگین نمره برای سؤال نخست 9/6 و میانگین درصد برای سؤال دوم 54 است.

در سال های اخیر مقیاس های دقیق تر که از اعتبار و روایی بالایی نیز برخوردارند، توسط پژوهشگران استفاده شده است.

این مقیاس ها به صورت پرسش نامه تهیه شده اند و مهم ترین آن ها شامل مقیاس های زیر می شود:

پرسش نامه پنج سؤالی رضایت از زندگی و مقیاس 18 سؤالی به زیستی که به عنوان بخشی از پرسش نامه ی چندوجهی شخصیت استفاده می شود.

هم چنین می توان از مقیاس احساس مثبت که بخشی از مقیاس اندازه گیری کیفیت زندگی است و توسط سازمان جهانی بهداشت ساخته شده است نیز نام برد، اما مهم ترین این مقیاس ها مقیاس شادکامی آکسفورد است که توسط مایکل آرگایل در سال 2001 میلادی در دانشگاه آکسفورد ساخته شد و شاید محبوب ترین پرسش نامه ی سنجش شادی در میان روان شناسان مثبت نگر محسوب شود.

ما مقیاس پنج سؤالی رضایت از زندگی و نمونه هایی از سؤالات مقیاس شادی آکسفورد را در این جا بیان می کنیم.

جدول 2: مقیاس رضایت از زندگی

دستورالعمل: لطفاً‌ میزان موافقت یا عدم موافقت خود را با هر یک از پنج عبارت زیر با علامت زدن بر روی مقیاس هفت نمره ای مشخص کنید. پاسخی که نظر شخص خودتان است را با صداقت ارائه دهید.

جدول 2

 

شدیداً
مخالفم

 

مخالفم

کمی
مخالفم

نظری
ندارم

کمی موافقم

 

موافقم

شدیداً
موافقم

1-در بیش تر مواقع، زندگی من به آرمان هایم نزدیک می شود.

 

 

 

 

 

 

 

2-شرایط زندگی من عالی است.

 

 

 

 

 

 

 

3-من از زندگی خود رضایت دارم.

 

 

 

 

 

 

 

4-تا به حال چیزهای مهمی را که در زندگی خواسته ام، به دست آورده ام.

 

 

 

 

 

 

 

5-اگر قرار شود یک بار دیگر به دنیا بیایم و زندگی کنم، تقریباً هیچ چیز را تغییر نخواهم داد.

 

 

 

 

 

 

 


جدول3: مقیاس 29 سؤالی شادی آکسفورد
جدول 3

1-الف) من احساس خوشحالی نمی کنم.
ب) من تا اندازه ای احساس خوشحالی می کنم.
ج) من خیلی خوشحالم.
د) من فوق العاده خوشحالم.

2-الف) احساس می کنم از سلامتی برخوردار نیستم.
ب) احساس می کنم تا حدی از سلامتی برخوردارم.
ج) احساس می کنم سلامتی زیادی دارم.
د) من در نقطه ی اوج سلامتی قرار دارم.

3-الف) نسبت به آینده خوش بین نیستم.
ب) احساس می کنم تا حدی نسبت به آینده خوش بین هستم.
ج) احساس می کنم نسبت به آینده خوش بینم.
د) احساس می کنم آینده سرشار از امید و خوشحالی است.

4- الف) احساسات صمیمانه ای نسبت به دیگران ندارم.
ب) تا حدی احساسات صمیمانه ای به دیگران دارم.
ج) احساسات صمیمانه ی زیادی نسبت به دیگران دارم.
د) من همه را دوست دارم.

5- الف) از هیچ چیز در زندگی ام راضی نیستم.
ب) از بعضی چیزهای زندگی ام راضی ام.
ج) از بیش تر چیزهای زندگی ام راضی ام.
د) در مجموع، از همه چیز زندگی ام راضی ام.

6- الف) من خاطرات خوشایندی از گذشته ندارم.
ب) بعضی از خاطرات گذشته برایم خوشایند است.
ج) بیش تر وقایع گذشته برایم خوشایند است.
د) همه ی وقایع گذشته برایم خوشایند است.

7- الف) احساس می کنم هیچ کنترلی بر زندگی ام ندارم.
ب) احساس می کنم تا حدی بر زندگی ام کنترل دارم.
ج) احساس می کنم اغلب اوقات بر زندگی ام کنترل دارم.
د) احساس می کنم کلاً بر تمام جنبه های زندگی ام کنترل دارم.

8- الف) هیچگاه شاد نبوده ام و از چیزی لذت نبرده ام.
ب) گاهی اوقات احساس شادی و لذت را تجربه می کنم.
ج) اغلب اوقات شادی و لذت را تجربه می کنم.
د) همیشه حالت شادی و لذت دارم.

9- الف) احساس می کنم که زندگی دل گرم کننده نیست.
ب) احساس می کنم زندگی تا حدی دل گرم کننده است.
ج) احساس می کنم زندگی بسیار دل گرم کننده است.
د) احساس می کنم زندگی سرشار از دل گرمی و تشویق است.

10- الف) آن چه خواسته ام و آن چه به دست آورده ام با هم متفاوت اند.
ب) بعضی چیزهایی را که خواسته ام به دست آورده ام.
ج) بسیاری از چیزهایی را که خواسته ام به دست آورده ام.
د) من هر آن چه خواسته ام به دست آورده ام.

11- الف) از وضعی که در آن هستم احساس لذت نمی کنم.
ب) از وعی که در آن هستم تا حدی احساس لذت می کنم.
ج) از وضعی که در آن هستم احساس لذت می کنم.
د) از وضعی که در آن هستم احساس لذت زیادی می کنم.

12- الف) نمی توانم وقتم را به طور مطلوب تنظیم کنم.
ب) معمولاً وقتم را خوب تنظیم می کنم.
ج) اکثراً وقتم را خوب تنظیم می کنم.
د) می توانم هر کاری را به موقع انجام دهم.

13- الف) هیچ گاه تأثیر خوبی روی وقایع ندارم.
ب) گاهی اوقات تأثیر خوبی روی وقایع دارم.
ج) اغلب اوقات تأثیر خوبی روی وقایع دارم.
د) همیشه تأثیر خوبی روی وقایع دارم.

14- الف) با دیگران شوخی و مزاح نمی کنم.
ب) گاهی با دیگران شوخی و مزاح می کنم.
ج) اغلب با دیگران شوخی و مزاح می کنم.
د) همیشه با دیگران شوخی و مزاح می کنم.

15- الف) زندگی را تحمل می کنم.
ب) زندگی خوب است.
ج) زندگی بسیار خوب است.
د) من به زندگی عشق می ورزم.

16- الف) هرگز تأثیر خوبی بر دیگران ندارم.
ب) گاهی اوقات بر دیگران تأثیر خوبی دارم.
ج) اغلب اوقات بر دیگران تأثیر خوبی دارم.
د) همیشه بر دیگران تأثیر خوبی دارم.

17- الف) علاقه ای به دیگران ندارم.
ب) تا حدی به دیگران علاقمندم.
ج) علاقه ی زیادی به دیگران دارم.
د) به دیگران عشق می ورزم.

18- الف) احساس می کنم زندگی ام معنی دار و هدفمند نیست.
ب) احساس می کنم زندگی ام تا حدی معنی دار و هدفمند است.
ج) احساس می کنم زندگی ام بسیار معنی دار و هدفمند است.
د) زندگی ام کاملاً معنی دار و هدفمند است.

19- الف) انجام کارها برایم مشکل است.
ب) انجام کارها تا حدی برایم آسان است.
ج) انجام کارها برایم آسان است.
د) می توانم هر کاری انجام دهم .

20- الف) فکر می کنم دنیا جای خوبی نیست.
ب) فکر می کنم دنیا جای نسبتاً خوبی است.
ج) فکر می کنم دنیا جای خوبی است.
د) فکر می کنم دنیا جای عالی است.

21- الف) به ندرت با احساس راحتی بیدار می شوم.
ب) گاهی با احساس راحتی بیدار می شوم.
ج) معمولاً با احساس راحتی بیدار می شوم.
د) همیشه با احساس راحتی بیدار می شوم.

22- الف) به ندرت می خندم.
ب) گاهی اوقات می خندم.
ج) اغلب اوقات می خندم.
د) همیشه می خندم.

23- الف) احساس می کنم اصلاً انرژی ندارم.
ب) احساس می کنم تا حدی با انرژی هستم.
ج) احساس می کنم بسیار با انرژی هستم.
د) احساس می کنم انرژی من تمام نشدنی است.

24- الف) فکر می کنم جذاب نیستم.
ب) فکر می کنم تا حدی جذاب هستم.
ج) فکر می کنم جذاب به نظر می رسم.
د) فکر می کنم بسیار جذاب هستم.

25- الف) به نظرم هیچ چیز زیبا نیست.
ب) بعضی چیزها به نظرم زیبا هستند.
ج) به نظرم اغلب چیزها زیبا هستند.
د) همه چیز به نظرم زیباست.

26- الف) چیزی برایم سرگرم کننده نیست.
ب) بعضی چیزها برایم سرگرم کننده است.
ج) با خیلی چیزها سرگرم می شوم.
د) با هر چیزی سرگرم می شوم.

27- الف) احساس می کنم هوشیار نیستم.
ب) احساس می کنم اندکی هوشیارم.
ج) احساس هوشیاری زیادی می کنم.
د) احساس می کنم کاملاً هوشیارم.

 

دستورالعمل: در این پرسش نامه چندین گروه جمله وجود دارد. لطفاً جملات هر گروه را با دقت بخوانید. سپس جمله ای را که احساس شما را طی چند روز اخیر مشخص می کند، انتخاب کنید. درباره ی هر جمله زیاد فکر نکنید، زیرا پاسخ درست یا غلط وجود ندارد. اولین حدسی که می زنید، بهترین پاسخ است. اگر چند جمله را وصف حال خود می دانید، حروف مقابل همه ی آن ها را علامت بزنید. لطفاً قبل از انتخاب گزینه ی مورد نظر، همه ی گزینه ها را بخوانید.


مطالعات مبتنی بر روش «تحلیل عاملی بر روی مقیاس های شادی» -که در روان شناسی با هدف مشخص کردن عوامل تشکیل دهنده ی پدیده ها انجام می شود- نشان داده است که شادی دست کم از دو بُعد مجزا تشکیل می شود. یکی از این ابعاد بعد عاطفی و شناختی است که به تجربه ی احساساتی چون سرور، سرخوشی، لذت و سایر هیجان های مثبت مربوط می شود.


بُعد دوم دربرگیرنده ی ارزش یابیِ شناختیِ رضایت با توجه به حیطه های مختلف زندگی اجتماعی و بین فردی است.


نتیجه ی پژوهش های بین فرهنگی نشان داده است که هم بستگی بین او دو عامل در فرهنگ های فردگرا مثل غرب اروپا و ایالات متحده به مراتب بیش تر از فرهنگ های جمع گرا مثل خاورمیانه و کشورهای آسیایی است که در آن ها شادی افراد تا حد زیادی بستگی به حالات دیگران دارد (کار، 2004). بنابراین چنین به نظر می رسد که بعد عاطفی و شناختی شادی؛‌ یعنی سرور و خوشی در برابر رضایت به صورت مستقل عمل می کند. اضافه بر این شادی فراگیر ظاهراً به ارزیابی شناختی فرد و در موقعیت ها و با توجه به حیطه های مختلف زندگی چون زندگی خانوادگی و شغلی و عواطف و احساساتی که فرد در درون این موقعیت ها تجربه می کند، بستگی دارد. بنابراین پینشهاد می شود به جای استفاده از مقیاس های تک سؤالی یا مقیاس هایی که تنها یک بعد شادی را می سنجد، محققان از مقیاس های چند بعدی سود جویند.


برخی از پژوهشگران توصیه می کنند که استفاده از هر نوع مقیاس اندازه گیری باید با توجه به حیطه ی زندگی فرد باشد. برای مثال میزان شادی در فرد باید در زمینه های فردی، خانوادگی، روابط جنسی و بین فردی، اجتماعی، جسمانی و شغلی به طور مجزا سنجیده شود، در ضمن این سنجش باید در طول زمان و با عنایت به نواسانات خلقی فرد انجام پذیرد.

مؤلفه های شادی کدام اند؟

محققان عوامل متعدی را در به وجود آمدن و پایدار ماندن شادی مؤثر دانسته اند که برخی از این عوامل در برنامه های درمانی که با هدف افزایش میزان شادی در افراد طراحی شده است نیز گنجانده شده است. ما به بررسی برخی از این مؤلفه ها می پردازیم.

یکی از عوامل مهم و مؤثر در میزان شادی انسان، برقراری و حفظ روابط بین فردی منسجم و داشتن تماس اجتماعی مداوم و پایدار است. تحقیقات در این زمینه بیشتر بر روی اثر بخشی ازدواج و زندگی زناشویی متمرکز بوده است.

به طور کلی نتایج این پژوهش ها نشانگر این است که شادی در افراد متأهل بیش از افراد مجرد است و هم چنین شادی در افرادی که یک بار ازدواج کرده اند (صرف نظر از این که از همسرشان جدا شده باشند یا این که همسر آن ها مرده باشد یا خیر) در مقایسه با افرادی که هرگز ازدواج نکرده اند بیش تر است (داینر و همکاران، 1999). اما در میان تمامی این گروه ها میزان شادی در افرادی که در یک زندگی زناشویی ناموفق اسیر شده اند از همه کم تر است (همان منبع).

یک دلیل برای این موضوع می تواند این باشد که در مقایسه با افراد ناشاد، زنان و مردان شاد نامزدهای موفق تری برای ازدواج محسوب می شوند. علاوه بر این ازدواج می تواند سود و منفعت زیادی برای افراد در پی داشته باشد، زیرا باعث به وجود آمدن نزدیکی و قرابت روانی و جسمانی می شود. هم چنین ازدواج یک نقش مشخص اجتماعی تحت عناوینی چون همسر، پدر و مادر به افراد اعطا، و در بسیاری از جوامع، محیطی را برای بچه دار شدن و پرورش فرزندان مهیا می کند.

پس زندگی زناشویی هویت بخش است و نزدیکی عاطفی و روانی و جسمانی را ممکن می کند.

در یک پژوهش جالب که توسط محققان امریکایی در دهه ی 1980 انجام شد و کار آن را در سال 2004 در کتاب خود نقل کرد، نشان داده شد که در دراز مدت احتمال این که افراد شاد زندگی زناشویی موفقی در مقایسه با دیگران داشته باشند بسیار بالاتر است. محققان با طرح پژوهشی خلاقانه به تجزیه و تحلیل عکس های یادگاری تعداد زیادی زن میان سال پرداختند که سال ها پیش در زمان دانشجویی شان در کتاب سال دانشگاه منتشر شده بود. ميگنا دات آي آر، تجزیه و تحلیل به این صورت بود که چند نفر متخصص آموزش دیده، نوع لبخند زنان را در عکس ها بررسی کردند تا مشخص کنند آیا لبخند آن ها ساختگی است یا به اصطلاح «دوشنی» (Duchenne Smile) است.

لبخند دوشن به لبخندی گفته می شود که واقعی است و می توان آن را از لبخند ساختگی تمیز داد، به این صورت که در لبخند واقعی، کنج لب ها به سمت بالا متمایل می شود و به طور طبیعی گوشه ی چشمان، به سمت شقیقه ها چروک می خورد. نتایج پژوهش انجام شده نشان داد که زنان میان سالی که در عکس کتاب سال دانشگاه لبخند «دوشنی» زده بودند از هم گنان دوره ی دانشگاه که لبخند ساختگی زده بودند، زندگی زناشویی به مراتب موفق تری را گزارش کردند. پس به نظر می رسد که افراد شاد در ایجاد و حفظ زندگی زناشویی موفق نقش مهمی را ایفا می کنند.

داینر رابطه ی بین ازدواج و شادی را در بیش از 40 کشور جهان گزارش کرده است. به غیر از ازدواج، روابط نزدیک و صمیمی در خانواده و داشتن روابط صمیمی در شبکه ای کوچک، ولی منسجم از دوستان نیز به عنوان عوامل مهم و تأثیرگذار در شادی شناسایی شده است. به نظر می رسد که افراد شاد بیش تر از دیگران به عنوان دوست و هم دم برگزیده می شوند و روابط میان اعضای خانواده و دوستان نه تنها باعث تقویت میزان حمایت اجتماعی می شود بلکه نیازهای تعلق داشتن را نیز برطرف می کند و در نتیجه رضایت از زندگی را در فرد افزایش می دهد.

رابطه ی قوی و مثبت بین شادی و مذهب و معنویت نیز مکرر گزارش شده است، که بر نقش مهم رفتار و نگرش مذهبی و معنوی، و تعامل آن با شادی تأکید می شود.

سلیگمن (2002) معتقد است که مذهب دست کم به سه دلیل در افزایش سطح به زیستی انسان اهمیت دارد:

نخست این که مذهب ارائه کننده ی یک نظام منسجم اعتقادی است که به انسان این امکان را می دهد تا برای زندگی به جست و جوی معنی بپردازد و برای آینده امید بیابد.

دوم این که نظام های اعتقادی مذهبی کمک می کند تا فرد دلایل قابل قبول و دست کم آرامش بخشی را برای توجیه ناکامی ها، شکست ها، و مصائب زندگی خود بیابد.

سوم این که افرادی که واقعاً مذهبی هستند و عنصر معنویت در اعتقادات آن ها نیرومند است، گرایش کم تری نسبت به انحرافات دارند و رفتارهای نیکو،‌ جامعه پسند و انسان دوستانه ی بیش تری انجام می دهند.

پس جای تعجب نیست که میزان شادی گزارش شده توسط افراد مذهبی بیش تر از افراد غیرمذهبی باشد. یکی از اجزای معنویت که در افزایش میزان شادی نقش به سزایی ایفا می کند، بخشایش است که در آموزه های مذهبی نیز به آن توجه ویژه شده است.

پژوهش ها نشان می دهد که بخشایش، از خشم که یکی از عوامل عمده در ایجاد ناشادی است، پیشگیری می کند و اگر به موقع و به طور صحیح انجام شود باعث حل شدن احساساتی چون درد، سوگ، شرم و نفرت می شود (وست، 1387).

یکی دیگر از مؤلفه های شادی ثروت و پول است و محققان درباره ی آن پژوهش های بسیاری انجام داده اند. مردم در کشورهای فقیر شادی کم تری را در مقایسه با مردم ساکن کشورهای غنی گزارش می کنند. هم چنین براساس پژوهش داینر، میزان شادی در کشورهایی چون روسیه و ترکیه پایین تر از کشورهایی چون کانادا، دانمارک و سوئیس است، زیرا در کشورهای فقیرتر که شاهد رشد و افزایش ثروت در دیگر کشورها هستند شادی به طور فزاینده ای کاهش می یابد.

به طور کلی رابطه ی مستقیم بین قدرت خرید افراد و شادی، در کشورهای متعدد گزارش شده است (وین هوون، 1992). (البته ذکر این توضیح ضروری است که ثروت، همان طور که قبلاً نیز اشاره شد، باعث شادی واقعی نمی شود و به نظر می رسد افراد خود را با دیگران مقایسه می کنند، کسانی که قدرت خرید بالاتر دارند بیش تر احساس رضایت می کنند و کسانی که قدرت خرید پایین دارند بیش تر احساس نارضایتی می کنند.)

پژوهش ها نشان داده اند که بسیاری از عوامل زیست محیطی چون آب و هوا و موقعیت جغرافیایی در خُلق انسان مؤثر است. عواملی چون محیط سبز، پایین بودن رطوبت هوا، باز بودن فضا و وجود آب و به طور کلی وجود آب و هوای معتدل باعث افزایش احساسات مثبت در انسان می شود. هم چنین امکانات رفاهی در منزل مثل متراژ بالای خانه، وجود تسهیلات رفاهی و به طور کلی کیفیت خانه در افزایش خلق مثبت، به خصوص شادی، مؤثر است (کار، 2004).

با وجود این انسان ظاهراً‌ به این عوامل زیست محیطی نیز عادت می کند و هر چند تفاوت هایی میان مردم کشورهای مختلف براساس مؤلفه های بالا مشاهده شده، ولی هیچ یک از این خصوصیات تأثیر معنی داری بر شادی فراگیر افراد نداشته است.

مؤلفه های متعدد دیگری در میزان شادی گزارش شده توسط افراد مهم بوده اند. برای مثال وضعیت جسمانی و میزان سلامتی فردی که شامل فعالیت های سالم برای حفظ تندرستی چون تغذیه ی مناسب و فعالیت بدنی کافی و نیز وضعیت دلخواه ظاهری بدن و سلامت مزاجی فرد می شود. هم چنین اوقات فراغت به عنوان یکی از عوامل تأثیرگذار بر میزان شادی افراد شناسایی شده است. عضویت در باشگاه ها و کلوب های ورزشی، تغذیه ی مناسب و داشتن آرامش و استراحت، خلق مثبت را افزایش می دهد.

افرادی که ایام تعطیل را سپری می کنند، شادی بیش تر و خشم کم تری را گزارش می دهند (آرگایل، 2001). اگر سرگرمی به عنوان کاری که فرد به آن عشق و علاقه دارد انجام شود (نه صرفاً برای پرکردن اوقات فراغت) و در صورتی که این سرگرمی ها شامل فعالیت های همراه با حرکت و هیجان و رقص و موسیقی باشد، اثربخشی بیش تری بر افزایش شادی فرد خواهد داشت.

رضایت شغلی نیز در تحقیقات انجام شده یکی از عوامل مهم در شادی انسان شناخته شده است. به طور کلی، شادی در افرادی که حرفه ای و متخصص اند بیش از افراد غیرمتخصص و کارگران ساده دیده می شود، زیرا افراد حرفه ای معمولاً در کار خود از آزادی و استقلال بیش تری برخوردارند و بهتر می توانند از خلاقیت خود استفاده کنند. داشتن اقتدار در محیط کار نیز یکی از دلایل مهم برای وجود این تفاوت ذکر شده است؛ اقتدار، توانایی، و داشتن امکان برای ایجاد تغییر و تحول در سازمان و نهادی که فرد در آن کار می کند، مفید است. به طور طبیعی این احساس در افراد حرفه ای و متخصص بیشتر وجود دارد.

رابطه ی مثبت موجود میان میزان تحصیلات و شادی نیز، که در پژوهش ها به آن اشاره شد، به خصوص در میان طبقاتی که از درآمد کم تر برخوردارند در کشورهای صنعتی و همه ی افراد در کشورهای غیرصنعتی مشاهده شده است و دلیل آن احتمالاً امکاناتی است که تحصیلات در سطوح بالا برای افراد کم درآمد به وجود می آورد، تحصیلات در سطوح بالا از یک طرف امکان حرکت به سمت طبقات بالاتر اجتماعی و از سوی دیگر، توانایی کسب درآمد بیش تر را برای افراد فراهم می کند

  کارستان

  سمیه خدایی

  فنون موفقیت شغلی و اجتماعی برای همه | پزشکی، بهداشت و سلامت | خانواده، فرزندان، روابط همسران | ویژه دختران و پسران جوان | اطلاعات عمومی و جالب و خواندنی