به نظر می‌رسد انسانها درک بسیار کمی از مفهوم اخلاقیات نسبی و مزیت آن داشته باشند. ازاینرو بیشتر به تعریف و توضیح این مفهومات می‌پردازیم.

تعریف پایه اخلاقیات مطلق این است که یکسری قوانین اخلاقی وجود دارند که مطلق و جهانی هستند. اخلاقیات نسبی اما در جهت مقابل است: اینکه اخلاقیات مطلق نیستند؛ به موقعیت بستگی دارند.

مشکل زمانی ایجاد می‌شود که سعی کنیم تعریف کنیم که اخلاقیات چه هستند. ازاین گذشته، وقتی صریح و روشن تعریف کنید که باورتان از فانی و غیرفانی چیست، با خود تصمیم می‌گیرید که آیا شخصی برحسب انتخاب شما اخلاقی است یا غیراخلاقی. مثلاً می‌توانم بگویم که خوردن بروکلی غیراخلاقی است یا اگر بروکلی بخورید کار غیراخلاقی کرده‌اید. شما هیچ انتخابی در این موضوع ندارید. این اصلاً راه خوب و مفیدی برای تعیین اخلاقیات نیست.

این به مشکل در باور اخلاقیات مطلق برمی‌گردد. اگر کسی باور داشته باشد که یک دسته قوانین جهانی از اخلاقیات مطلق وجود دارد که همه باید رعایت کنند، سوالی که فوراً به ذهن می‌رسد این خواهد بود: این اخلاقیات چه هستند و ازکجا باید آنها را بشناسیم؟ ازآنجا که هیچ مذهبی در جهان روی یکسری خاص از اخلاقیات مطلق توافق نداشته‌اند، و حتی اعضای یک مذهب خاص هم به طور کامل معمولاً با هم هم‌عقیده نیستند، تصور می‌کنیم که مسئله اخلاقیات مطلق بی‌فایده است. ازآنجا که هرکسی می‌تواند اعلام کند که عقاید و باورهای خاص اخلاقی او مطلق هستند (و خیلی‌ها اینکار را می‌کنند)، و هیچکس نمی‌تواند اعتبار گفته‌هایش را به اثبات برساند، کل مسئله مستبدانه خواهد بود. هر چیزی که در آن سیستم عقیدتی برود، با هر قانونی می‌تواند مطلق اعلام شود.

جایگزین اخلاقیات مطلق، اخلاقیات نسبی است. متاسفانه، معمولاً درک درستی از این عبارت نمی‌شود. اخلاقیات نسبی به این معنی نیست که "همه چیز مقبول است"؛ به این معنی نیست که هر عملی قابل‌توجیه است؛ به این معنی نیست که نمی‌توانید کسی را بخاطر عملش قضاوت کنید فقط به این دلیل که نمی‌دانید اشتباه کرده است یا نه. درعوض، اخلاقیات نسبی به این صورت است که هیچ دسته قوانین اخلاقی برای هر موقعیتی مناسب نیست. یعنی تصمیمات اخلاقی باید منطقی گرفته شود و همه عواقب هر انتخاب در نظر گرفته شود.

اخلاقیات نسبی، که بد نیست به آن اخلاقیات منطقی نیز بگوییم، برای به دست آوردن یکسری راهبرد اخلاقی اصلی مثل "آدم نکشید" یا "دزدی نکنید" یا "طوری با دیگران رفتار کنید که دوست دارید دیگران با شما رفتار کنند" استفاده می‌شوند. اما تفاوت آنها در این است که هریک از این اخلاقیات باید یک پایه و اساس منطقی داشته باشد. به عبارت دیگر باید در اکثر مواقع درست نشان داده شده باشند، چه منطقاًیا براساس تجربیات گذشته.

یک تفاوت مهم دیگر این است که این اخلاقیات راهبردهایی کلی و عمومی هستند، اما برای همه موقعیت‌ها مناسب نیستند. این همان بخش از اخلاقیات نسبی است که برخی با آن مشکل دارند، اما معمولاً به خاطر عدم درک این مسئله است که منظور از شکستن قوانین چیست. اخلاق‌گرایان نسبی هیچوقت برحسب نیازهای خود قوانین را نمی‌شکنند. قوانین زمانی شکسته می‌شوند که تاثیرات مثبت شکستن قانون بر تاثیرات مثبت دنبال کردن آن، برتری یابد. مثلاً کشتن یک انسان اگر بتواند جان عده دیگری از انسان‌ها را نجات دهد، قابل‌توجیه است.

وقتی می‌گوییم اخلاقیات مطلق نیستند یعنی همین. اخلاقیات ابزارهایی برای کمک به ما برای تصمیم‌گیری هستند که زندگی و جامعه ما را ارتقاء می‌دهند. یک حکم و قانون غیرقابل‌انعطاف قادر به برآوردن این هدف نیست، مخصوصاً وقتی آن قانون غیرمنطقی و اختیاری باشد.

معمولاً به اخلاقیات نسبی تهمت اختیاری بودن داده می‌شود اما در واقعیت خلاف آن صادق است. این اخلاقیت مطلق است که اختیاری است. مطمئناً، اخلاق‌گرایان مطلق یک سری قوانین ثابت و تعریف‌شده‌ و غیرقابل‌تغییر دارند اما این قوانین در افراد مختلف و مذاهب مختلف متفاوت است. گناه اخلاقی یک فرد برای فردی دیگر عملی مفید و بی‌آزار تلقی می‌شود. همه اخلاقیات نسبی هستند. وقتی این را درک کنیم، می‌توانیم بحث اصلی بر سر اینکه قوانین چه باشند را آغاز کنیم و آن نیز باید بر پایه واقعیات و منطق باشد.

  مردمان

  هاوژین قربانی

  اخبار اجتماعی و حوادث | دانستنی‌ها و اطلاعات عمومی | اطلاعات عمومی و جالب و خواندنی

  اخلاقیات: | مطلق | یا | نسبی